در حال بستنی خوردن
خنده های یاسین
دیدار از موزه میراث روستایی
جمعه با بابایی و مامانی با هم رفتیم موزه میراث روستایی رشت. با سختی از روی سنگریزه ها راه می رفتم چند بار هم خوردم زمین اما کلی کیف کردم چون هیچکس دستمو نمی گرفت و هر جا دلم می خواست می رفتم. دارم از دست بابایی و مامانی فرار می کنم اینم عکسای یادگاریم تازه بعد از موزه همه رفتیم پارک اول می ترسیدم برم یه گوشه وایسادم و بچه ها رو نگاه کردم بعد رفتم تاپ سواری یه عالمه مزه داشت اولین باری بود که تاپ نشستم ...
نویسنده :
مامانی
14:08
یاسین در حال تعجب کردن
اولین آرایشگاه
امروز ساعت 7 عصر پیشی کوچولو رو به همراه مادرجون و خاله مژگان بردیم آرایشگاه تا موهاشو که بلند شده بود کوتاه کنیم. بعد از یکسال و اندی این اولین بار بود که یاسینو بردیم آرایشگاه چون بابا مجتبی و مامانی دوست داشتن که پسرشون موهاش بلند باشه، اما در نهایت به خاطر گرمای هوا یاسینو تسلیم ارایشگر کردیم. اول همه چیز خوب و آروم بود. اما وقتی آرایشگر شروع کرد به کوتاه کردن موهاش جیغ و دادشم بلند شد. گریه می کرد و جیغی می کشید که خدا می دونه. با دست کلشو می گرفت و اجازه نمی داد موهاشو کوتاه کنیم. دلم داشت کباب می شد، بغلش کردم تا ساکت شه اما ساکت نشد و گریشو بیشتر کرد. هر کی از کنار آرایشگاه رد می شد با تعجب داخل رو نگاه می ک...
نویسنده :
مامانی
21:05
فرشته کوچولو در یکسالی که گذشت
روز اول 5 روزگی 10 روزگی یک ماهگی دو ماهگی سه ماهگی چهارماهگی پنج ماهگی شش ماهگی هفت ماهگی هشت ماهگی نه ماهگی 10 ماهگی یازده ماهگی 12 ماهگی ...
نویسنده :
مامانی
15:07
مادر با تمام وجودش دوستت داشت
همه خاطرههای مردم چین از روز دوازدهم مه ۲۰۰۸ (۲۳ اردیبهشت ۸۷) تیره است اما آنان دیگر نمیخواهند وحشت خود در آن زمان را مرور کنند. زلزله زدگان فقط میخواهند لحظههای جاودان را به یاد بیاورند. نامهای قهرمانان بینشان، معمولی هستند اما یادشان تا ابد در تاریخ چین باقی خواهند ماند. زندگی آنها در گذشته عادی بود اما پس از فاجعه سی چوان خیلیها تبدیل به قهرمان شدند. شاید این دیگر برای خودشان روشن نباشد که چه کاری انجام دادند، اما حماسههایی که آفریدند همگی مردم چین را تحت تاثیر خود قرار داده است. وقتی گروه نجات، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه، چیز عجیبی ...
نویسنده :
مامانی
13:18